دخمل گلی مامان

ماه هشتم زندگی دخمل گلی

دخمل گل و ناز نازی من، باز هم مثل همیشه پیشرفت های تو سریعتر از وقت من برای ثبت اونها بود ولی سعی می کنم کمی از اونها رو برات بنویسم...     توی این ماه شما پیشرفت زیادی در حرف زدن داشتی ، مثلا یک  هفته ب ب رو  اینقدر تکرار می کردی که مادرجان می گفت مگر تو تنها بچه ای هستی که بابا داری دخمل ولی تو باز با صدای بلند ب ب رو فریاد می زدی و من ذوق می کردم و بابایی هم... البته بگم که بعد از یک هفته این بابا گفتن به د د تبدیل شد و تو کمتر ب ب یا م م رو می گی ولی  در مورد د د بر خلاف  ب ب و م م که فقط تکرارشون می کنی، مفهوم د د رو فهمیدی، در واقع مفاهیم د د! یک د د یعنی دست دست، یکی دیگه یعنی یک شخص دیگه که ...
13 مرداد 1394

ماه هفتم زندگی دخمل گلی

به نام خدا  دختر نازنینم پایان شش ماهگی و شروع ماه هفتم برای تو ماه تغییر و تحولات چشمگیر بود، ... به نام خدا  دختر نازنینم پایان شش ماهگی و شروع ماه هفتم برای تو ماه تغییر و تحولات چشمگیر بود،  با شروع ماه شروع به خزیدن کردی و چند دقیقه تنها نشستن، اما متاسفانه با زدن واکسن شش ماهگی خیلی اذیت شدی، سه شبانه روز تب ، پا دردی که باعث شد یک هفته پاتو زمین نگذاری و بنابراین ننشینی و نخزی، اما بعد از یک هفته نشستی  ولی متاسفانه دوباره مریض شدی و سه شبانه روز دیگه تب بالای نزدیک چهل درجه داشتی، و بعد از اون هم تمام بدنت قرمز شد، ولی بهد از این دو هفته مامان رو سورپرایز کردی، چون دیگه دخمل بزرگی شده بودی، برای خو...
12 مرداد 1394

آغاز کلام برای دخمل گلم

چند وقته تصمیم گرفتم خاطرات و روزشماری هام رو با شما دخمل گلم بنویسم و امروز عملیش کردم. ممنونم ازت که یکی از دلخوشیهای مداوم دنیای من شدی. از وقتی در وجودم شکل گرفتی تمام لحظات شبانه روز به فکرت هستم و در ذهن و جان و قلب من هستی. دوستت دارم دختر نازم
12 مرداد 1394