ماه نهم، هفته دوم
دختر عزیزم، این هفته علی رغم اینکه مریض بودی ولی باز هم دست از تلاش و تکاپو برنداشتی... ما آخر هفته پیش رفتیم مشکان عروسی زکیه و یوسف، شما هم دختر خیلی خوبی بودی توی عروسی و اصلا اذیتم نکردی. اما همونجا هم اشتهات رو از دست داده بودی و چیزی نمی خوردی، من اول فکر می کردم بخاطر دندون باشه ولی بعد از برگشتن علایم سرماخوردگی خفیفی رو نشون دادی، کمی دمای بدنت رفته بود بالا و آب ریزش از بینی و اشک ریزش، که البته خدا رو شکر زود بهتر شدی اما اشتهات دیگه کلا از دست رفته، دو سه روز اصلا هیچی نمی خوردی تا اینکه بابایی کشف کرد که شما فقط آب گوشت می خوری و من هم از اون روز فقط بهت آب گوشت می دم و البته این دو روز اخیر کمی هم آش خوردی. ...
نویسنده :
مامانی
22:49