دخمل گلی مامان

23 ماهگی عزیز دلم

1395/8/16 9:41
نویسنده : مامانی
92 بازدید
اشتراک گذاری

به نام خدا

دختر عزیزم، شیرینی زندگیم و بهترین هدیه خدا به ما

الان شما حدود 23 ماه سن داری و روز به روز شیرین تر و شیرین زبون تر می شی، اینقدر حرفها و شعرها و داستان های قشنگ بلدی که همه رو شگفت زده می کنی!!!

 

 

شما در یک و نیم سالگی، حدود 30 تا شعر کتاب هات رو حفظ بودی، البته اون موقع بیشتر قسمت آخر هر مصرع رو می خوندی ولی الان هم تعداد شعر ها و کتاب ها دو برابر شده و هم اکثرا خودت تمام شعر رو از بر می خونی، تمام کتاب هات رو در یک و نیم سالگی بلد بودی حتی کتاب های ده تا 15 صفحه رو و شعر بلند عروسی هاجر رو هم با هم می تونستیم بخونیم و البته این توانایی الان اونقدر پیشرفت کرده که شما خودت شعر ها رو می خونی از حفظ و بدون دیدن عکس کتاب و موقع بازی و  واقعا  از صحنه های بسیار زیبایی که من و بابا رو همیشه مسحور می کنه اینه که شما می نشینی و کتاب هات رو ورق می زنی و تمامشون رو یکی یکی و با دقت می خونی و بعلاوه در مورد عکس های هر صفحه هم نظراتی ارائه می دهی!!!

صلوات و سوره های قل هوالله و کوثر رو هم اخراش رو در یک و نیم سالگی بلد بودی و این توانیی الان طوریه که خودت گاه و بیگاه شروع می کنی به خوندنشون. در مورد نماز هم نکته جالب اینه که من بیشتر بچه هایی رو که یادمه، موقع تقلید سجده به شکم دراز می کشیدند و سرشون رو بر مهر می گذاشتند ولی شما خیلی قشنگ، مثل بزرگ تر ها این کار رو انجام می دهی و من حتی یک بار هم ندیدم اون طور سجده کنی!!

از دیگه کارهایی که می تونستی قبل از یک و نیم سالگی انجام بدی، بالا رفتن از پله های سرسره بود و سرخوردن از اون و حالا این توانایی به علاقه وافر شما به نردبان تبدیل شده... به تنهایی و با سرعت از پله های نردبان بالا و پایین می ری و البته من یا بابا همیشه سعی می کنیم شما رو از دور کنترل کنیم... 

از شیرین زبونی هات هم که هرچی بگم کم گفتم... مهارت های کلامی شما عالیه، واقعا عالی... علاوه بر این که خیلی زیاد صحبت می کنی و تمام کلماتی رو که شنیدی در موقعیت مناسب به کار می بری، خیلی هم خوب صحبت می کنی، منظورم از نظر ادای صحیح کلمات است، حتی بعضی وقتها لهجه رو هم دقیقا رعایت می کنی  و این در مورد کلماتی که مادر جان یا کاتانه می گه خیلی با مزه است(مثلا مثل کاتانه می گی موخری:می خوری، یا مثل مادر جان می گی بننیی:بنایی)، یک مدت می خواستم کلمات رو به شیوه ای که می گی یاد داشت کنم ولی می دیدم که تعداد کلماتی که غلط می گی خیلی کمه و اونها هم با یکی دو بار اصلاح ، درست می شوند معمولا و شاید به همین دلیل بود که نشد یادداشت کنم... و البته این مهارت الان با یک نوع شیرین کاری هم تبدیل شده و شما بعضی وقت ها کلماتی رو که به خوبی بلدی، سعی می کنی به یک صورت دیگه تفظ کنی تا توجه ما رو جلب کنی و بعدش هم کلی می خندی به این کار، مثلا هاجر رو بگی باجر و بعد من بگم باجر؟!! باجر چیه مامان؟ و شما کلی بخندی!!

شما به خوبی مفهوم بلند کوتاه عقب جلو راست چپ بالا پایین رو می دونی و الان دیگه تقریبا تمام رنگ ها  رو می شناسی، قیلا در قرمز و صورتی و بنفش کمی لنگ می زدی اما الان خیلی قشنگ همه رو بلدی و اشیا رو حتی با رنگشون به ما نشون می دی مثلا تا یک چیزی رو نشون می دهم، می گی چه کیف قشنگی، بنفشه رنگش!! و خیلی با مزه،  قشنگ و ناز و نرم و سفت و زبر رو خوش مزه و بد مزه رو به کار می بری در جای صحیح و این برای ما خیلی شیرینه! اعداد رو هم تا ده بخوبی می شماری ولی هنوز مفهوم اون ها رو تا دو یا حداکثر سه بلدی ولی وقتی می گم این ها رو بشمار یه اونها اشاره می کنی و هرچی باشه تا ده می شماری شون!! و لی جالب اینجاست که یک مدت خیلی کوتاه عدد 8 رو جا می انداختی ولی به سرعت یادگرفتی و خیلی به ندرت هنوز هم بعضی وقت ها فقط 8 رو جا می اندازی، در مورد اعداد انچه برای من جالب بود این بود که من یا بابایی سعی نکردیم اونها رو بهت ید بدیم ، یک روی من تصمیم گرفتم تا یه برات بشمارم و اون رو یاد بدم .لی دیدم تا من گفتم یک دو سه شما تا ده خوندی و واقعا من شگفت زده شدم!! اون موقع شما حدودا یک سال و نیم بودی!!

یکی از ویژگی های شیرین دیگه ات هم اینه که وقتی خوابت میاد شروع می کنی به شیرین زبونی و هر حرفی رو که به ذهنت برسه، می گی از این که بابا نردبون رو بیاره لامپ رو خراب کنه تا چلیک چلیک کنه(چشمک بزنه)، گرفته تا اینکه بریم بازار انگشتر بخریم با دامن برای مهرینا خانوم یا اینکه بابا بره کالسکه اش رو بیاره سوار بشیم بریم پارک و هزار درد دل دیگه که با باباجون مطرح می کنی...

از جمله کارهای شیرین دیگه ات قوه تخیل فوق العاده ات است، اینکه به زیبایی خیال پردازی می کنی و با عروسک هات، با مامان و بابات و با اسباب بازی هات بازی های خیلی قشنگ و شورانگیزی رو به راه می اندازی یا مدام میروی مهدکودک!!

دیگه اینکه به خوبی قایم باشک بازی می کنی با افراد مختلف و متعهد هستی که وقتی سر به دیوار می گذاری، حتما چشمت بسته باشه و کامل از یک تا ده بشماری...و بعد بیای افراد رو پیدا کنی، قبلا این کار رو نمی کردی ولی از 6 ماه پیش به خوبی بازی می کردی، البته الان هنوز  قایم شدن خودت طوریه که تا می پرسم مهرینا کجاست، میای و می گی اینجاست و خودت البته خیلی خوب قایم نمی شی و لی به خوبی می تونی بقیه رو پیدا کنی، بخصوص در جاهای آشنا...

خودت رو هم که بیشتر مهرینا خانوم معرفی می کنی و یک نکته جالب دیگه که در حرف زدنت هست اینه که کمتر از ضمیر من استفاده می کنی و بیشتر به صورت سوم شخص در مورد خودت صحبت می کنی که به دلیل اینه که هرچیزی رو که ما می گیم، دقیقا بخاطر می سپاری و تکرار می کنی... من می گم مهرینا با هروسک هاش بازی کنه تا من برگردم، شما می گی مهریناخانوم با عروسک هاش بازی کرده تا مامانش برگرده!!

دخترم توانایی ها و شیرینی های تو خیلی زیاد تر از اون چیزی است که در نوشتن من  بگنجه، فقط این مواردی رو که الان به ذهنم رسید برات می نوسم...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)